براي تو مي نويسم آقا مهدي يادت بخير
دیشب وقتی چشمهام رو روی هم گذاشتم تصویر تو در ذهنم نقش بست اما تار بود.... درست نمیدیدم...
دیشب دلم برات تنگ شده بود... دلم همیشه برات تنگه... از اولشم تنگ بود حتی وقتی ....
همیشه ازم دور بودی.... همیشه....
دیشب گوشه چشمام به یادت تر شد....
دیشب دلم یه سوزش عجیبی داشت...
دیشب دلم هوات كرده بود....
دیشب...
اما تو نبودی.... تو كنارم نبودی... حتی توی خیالم هم درست نمی دیدمت...
دیشب شب بدی بود...
واسه بار آخر همه خاطراتتُِِ مرور كردم... مثل یه فیلم... خیلی سریع...بعضی جاهاش هم stop می كردم و...
اما بالاخره تموم شد...
نوشتم... نوشتم... از تو ... از یادت... از دوست دارم ها... از دلتنگی هام ... از رفتنت... از نبودنت....
بـا چشـم هـاى پر از اشـک کــجایى که ببـینـى چه به روزم اومـده....
هیـچ وقـت نذاشتـم تنهـا بمـونـى اما چــرا ؟؟؟؟
جـواب اون همـه محـبت فقـط یک مـشت خـاک و خاطـره شـده....
به خـدا گفتـه بـودم بدون تو نفـس کشیـدن هم برام سختـه نمى دونم شاید خدا باورش نشد....
اما الان دارم نفس مى کشـم چون خدا دعـاتو مسـتجاب کـرد تو را بیشـتر از من دوست داشـت آقا مهدي
تو نمى دونى با دعایـى که کـردى چه به روزم آوردى...
آخه تنهـایى هم شد زندگـى بدون تـو ..
آخ اگه بدونـى چقدر سـخته...
تو رفتـى اما سهـم من تنهـایى شــد ....
هنـوز بعد این همه وقت باورم نـشده ....
امروز هم به یاد تو تنهـاى تنها بودم همه رفـتن اما من مونـدم ...
موندم تا با خاطـراتـت تنهـا باشم یاد روزهـاى قبل بودم که کـنارم بودى ...
امروز خیلى برام سـخت بود ...
اومـدم بازم برات درد دل کـردم مى دونم همیشه دوست داشتى من شاد باشم اما بـدون تو هــرگز نمى تونـم شاد باشم .. نميتونم و نميشه شاد باشم آخه مهدي
شـادى تو منو شاد مى کـرد وجود تو بود که منـو امیـدوار به زندگى مى کـرد اما الان بـدون تو هر روز ســختر از روز گذشـته مى گــذره....
پروانه ی بیقرار دستـــــــم دادی
حالا منم و دلی پر از خــلوت تو
دیدی كه چگونه كار دستم دادی
یكشنبه: به او گفتم گرفتارت شدم.
دوشنبه: همچو لیلی عاشق صحرا شدم!
سه شنبه: بی وفایی كرد و من گریان شدم.
چهارشنبه: اسیر هجرانش شدم.
پنج شنبه: او رفت و من درعاشقی فانی شدم!
جمعه: بی او تنها شدم و حال با شوق فراوان منتظر رسیدن شنبه نشستم و زندگی تکرار همین هفته هاست






اگر می دانستم...