امشب بیا به خاطر من پا به پا نکن
این قصه را بدون خودت ماجرا نکن
من با غروب شعر خودم گریه میکنم
مهدي جان بیا و این همه چون و چرا نکن
اصلاٌ نیامده تو چرا غصه میخوری؟!
داری گلم ، کنار دلم ، گریه میکنی ؟!
از اینکه عاشقی به من عادت نکرده است
دار دلم ، ندار دلم ! گریه میکنی ؟!
مهدي ! نترس پشت سرت حرف میزنند
اینجا دلی برای دلی غم نمیخورد!
دنیا عجیب و قصه آدم عجیب تر
حتی کسی به درد خودش هم نمیخورد!
تنها دلیل زندگی و آرزوی من :
وقتی صدای ما دو نفر مو نمیزند –
- پس باید از تمام خودیها جدا شویم
دنیا برای ما به کسی رو نمیزند!
آری بمان که قصه بدون تو ناقص است
شعرم برای غیر تو لایق نمی شود
باید من و تو ، ما بشویم و نشان دهیم
دنیا حریف این دل عاشق نمی شود!

اگر می دانستم...